×  
جستجو  
جواب سئوالات درباره زندگی و خداوند
شناخت خداوند

انجيل يوحنّا

باب ۱۰

PDF AddToAny Email X Facebook WhatsApp

شبان نيكو

۱ آمين آمين به شما مي گويم هر كه از در به آغل گوسفندان داخل نشود، بلكه از راه ديگر بالا رود، او دزد و راهزن است.
۲ و امّا آنكه از در داخل شود، شبان گوسفندان است.
۳ دربان بجهت او مي گشايد و گوسفندان آواز او را مي شنوند و گوسفندان خود را نام بنام مي خواند و ايشان را بيرون مي برد.
۴ و وقتي كه گوسفندان خود را بيرون مي بَرَد، پيش روي ايشان مي خرامد و گوسفندان از عقب او مي روند، زيرا كه آواز او را مي شناسند.
۵ ليكن غريب را متابعت نمي كنند، بلكه از او مي گريزند زيرا كه آواز غريبان را نمي شناسند.
۶ و اين مَثَل را عيسي براي ايشان آورد، امّا ايشان نفهميدند كه چه چيز بديشان مي گويد.
۷ آنگاه عيسي بديشان باز گفت: آمين آمين به شما مي گويم كه من درِ گوسفندان هستم.
۸ جميع كساني كه پيش از من آمدند، دزد و راهزن هستند، ليكن گوسفندان سخن ايشان را نشنيدند.
۹ من در هستم! هر كه از من داخل گردد، نجات يابد و بيرون و درون خرامد و علوفه يابد.
۱۰ دزد نمي آيد مگر آنكه بدزدد و بكشد و هلاك كند. من آمدم تا ايشان حيات يابند و آن را زيادتر حاصل كنند.
۱۱ من شبان نيكو هستم. شبان نيكو جان خود را در راه گوسفندان مي نهد.
۱۲ امّا مزدوري كه شبان نيست و گوسفندان از آنِ او نمي باشند، چون بيند كه گرگ مي آيد، گوسفندان را گذاشته، فرار مي كند و گرگ گوسفندان را مي گيرد و پراكنده مي سازد.
۱۳ مزدور مي گريزد چونكه مزدور است و به فكر گوسفندان نيست.
۱۴ من شبان نيكو هستم و خاصّان خود را مي شناسم و خاصّان من مرا مي شناسند،
۱۵ چنانكه پدر مرا مي شناسد و من پدر را مي شناسم و جان خود را در راه گوسفندان مي نهم.
۱۶ و مرا گوسفندان ديگر هست كه از اين آغل نيستند. بايد آنها را نيز بياورم و آواز مرا خواهند شنيد و يك گله و يك شبان خواهند شد.
۱۷ و از اين سبب پدر مرا دوست مي دارد كه من جان خود را مي نهم تا آن را باز گيرم.
۱۸ كسي آن را از من نمي گيرد، بلكه من خودآن را مي نهم. قدرت دارم كه آن را بنهم و قدرت دارم آن را باز گيرم. اين حكم را از پدر خود يافتم.(
۱۹ باز به سبب اين كلام، در ميان يهوديان اختلاف افتاد.
۲۰ بسياري از ايشان گفتند كه ديو دارد و ديوانه است. براي چه بدو گوش مي دهيد؟
۲۱ ديگران گفتند كه اين سخنان ديوانه نيست. آيا ديو مي تواند چشم كوران را باز كند؟
۲۲ پس در اورشليم، عيد تجديد شد و زمستان بود.
۲۳ و عيسي در هيكل، در رواق سليمان مي خراميد.
۲۴ پس يهوديان دور او را گرفته، بدو گفتند: تا كي ما را متردّد داري؟ اگر تو مسيح هستي، آشكارا به ما بگو.
۲۵ عيسي بديشان جواب داد: من به شما گفتم و ايمان نياورديد. اعمالي كه به اسم پدر خود بجا مي آورم، آنها براي من شهادت مي دهد.
۲۶ ليكن شما ايمان نمي آوريد زيرا از گوسفندان من نيستيد، چنانكه به شما گفتم.
۲۷ گوسفندان من آواز مرا مي شنوند و من آنها را مي شناسم و مرا متابعت مي كنند.
۲۸ و من به آنها حيات جاوداني مي دهم و تا به ابد هلاك نخواهد شد و هيچ كس آنها را از دست من نخواهد گرفت.
۲۹ پدري كه به من داد از همه بزرگتر است و كسي نمي تواند از دست پدر من بگيرد.
۳۰ من و پدر يك هستيم.(
۳۱ آنگاه يهوديان باز سنگها را برداشتند تا او را سنگسار كنند.
۳۲ عيسي بديشان جواب داد: از جانب پدر خود بسيار كارهاي نيك به شما نمودم. به سبب كدام يك مرا سنگسار مي كنيد؟
۳۳ يهوديان در جواب گفتند: به سبب عمل نيك، تو را سنگسار نمي كنيم، بلكه به سبب كفر، زيرا تو انسان هستي و خود را خدا مي خواني.
۳۴ عيسي در جواب ايشان گفت: آيا در تورات شما نوشته نشده است كه من گفتم شما خدايان هستيد؟
۳۵ پس اگر آناني را كه كلام خدا بديشان نازل شد، خدايان خواند و ممكن نيست كه كتاب محو گردد،
۳۶ آيا كسي راكه پدر تقديس كرده، به جهان فرستاد، بدو مي گوييد كفر مي گويي، از آن سبب كه گفتم پسر خدا هستم؟
۳۷ اگر اعمال پدر خود را بجا نمي آورم، به من ايمان مياوريد.
۳۸ و لكن چنانچه بجا مي آورم، هرگاه به من ايمان نمي آوريد، به اعمال ايمان آوريد تا بدانيد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او.
۳۹ پس ديگر باره خواستند او را بگيرند، امّا از دستهاي ايشان بيرون رفت.
۴۰ و باز به آن طرف اُرْدُن، جايي كه اوّل يحيي تعميد مي داد، رفت و در آنجا توقّف نمود.
۴۱ و بسياري نزد او آمده، گفتند كه يحيي هيچ معجزه ننمود ولكن هر چه يحيي دربارة اين شخص گفت، راست است.
۴۲ پس بسياري در آنجا به او ايمان آوردند.


۱, ۲, ۳, ۴, ۵, ۶, ۷, ۸, ۹, ۱۰, ۱۱, ۱۲, ۱۳, ۱۴, ۱۵, ۱۶, ۱۷, ۱۸, ۱۹, ۲۰, ۲۱

 

 چطور میتوانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟
 آیا سئوالی دارید؟

با دیگران سهیم شوید
AddToAny Email X Facebook WhatsApp