×  
جستجو  
جواب سئوالات درباره زندگی و خداوند
شناخت خداوند

انجيل يوحنّا

باب ۵

PDF AddToAny Email X Facebook WhatsApp

شفاي مردي در كنار حوض

۱ و بعد از آن يهود را عيدي بود و عيسي به اورشليم آمد.
۲ و در اورشليم نزد باب الضّان حوضي است كه آن را به عبراني بيت حسدا مي گويند كه پنج رولاق دارد.
۳ و در آنجا جمعي كثير از مريضان و كوران و لنگان و شلان خوابيده، [د
۴ زيرا كه فرشته اي از جانب خداوند گاه بر آن حوض نازل مي شد و آب را به حركت مي آورد، هر كه بعد از حركت آب، اول وارد حوض مي شد، از هر مرضي كه داشت شفا مي يافت.]
۵ و در آنجا مردي بود كه سي و هشت سال به مرضي مبتلا بود.
۶ چون عيسي او را خوابيده ديد و دانست كه مرض او طول كشيده است، بدو گفت: آيا مي خواهي شفا يابي؟
۷ مريض او را جواب داد كه اي آقا كسي ندارم كه چون آب به حركت آيد، مرا در حوض بيندازد، بلكه تا وقتي كه مي آيم، ديگري پيش از من فرو رفته است.
۸ عيسي بدو گفت: برخيز و بستر خود را برداشته، روانه شو!
۹ كه در حال، آن مرد شفا يافت و بستر خود را برداشته، روانه گرديد. و آن روز سَبَّت بود
۱۰ پس يهوديان به آن كسي كه شفا يافته بود، گفتند: روز سَبَّت است و بر تو روا نيست كه بستر خود را برداري.
۱۱ او در جواب ايشان گفت: آن كسي كه مرا شفا داد، همان به من گفت بستر خود را بردار و برو.
۱۲ پس از او پرسيدند: كيست آنكه به تو گفت، بستر خود را بردار و برو؟
۱۳ ليكن آن شفا يافته نمي دانست كِه بود، زيرا كه عيسي ناپديد شد چون در آنجا ازدحامي بود.
۱۴ و بعد از آن، عيسي او را در هيكل يافته بدو گفت: اكنون شفا يافته اي. ديگر خطا مكن تا براي تو بدتر نگردد.
۱۵ آن مرد رفت و يهوديان را خبر داد كه آنكه مرا شفا داد، عيسي است.
۱۶ و از اين سبب يهوديان بر عيسي تعدّي مي كردند، زيرا كه اين كار را در روز سَبَّت كرده بود.

عيسي خود را پسر خدا معرفي مي كند

۱۷ عيسي در جواب ايشان گفت كه پدر من تا كنون كار مي كند و من نيز كار مي كنم.
۱۸ پس از اين سبب، يهوديان بيشتر قصد قتل او را كردند زيرا كه نه تنها سبَّت را مي شكست بلكه خدا را نيز پدر خود گفته، خود را مساوي خدا مي ساخت.
۱۹ آنگاه عيسي در جواب ايشان گفت: آمين آمين به شما مي گويم كه پسر از خود هيچ نمي تواند كرد مگر آنچه بيند كه پدر به عمل آرد، زيرا كه آنچه او مي كند، همچنين پسر نيز مي كند.
۲۰ زيرا كه پدر پسر را دوست مي دارد و هر آنچه خود مي كند بدو مي نمايد و اعمال بزرگتر از اين بدو نشان خواهد داد تا شما تعجّب نماييد.
۲۱ زيرا همچنان كه پدر مردگان را برمي خيزاند و زنده مي كند، همچنين پسر نيز هر كه را مي خواهد زنده مي كند.
۲۲ زيرا كه پدر بر هيچ كس داوري نمي كند بلكه تمام داوري را به پسر سپرده است.
۲۳ تا آنكه همه پسر را حرمت بدارند، همچنان كه پدر را حرمت مي دارند؛ و كسي كه به پسر حرمت نكند، به پدري كه او را فرستاد احترام نكرده است.
۲۴ آمين آمين به شما مي گويم هر كه كلام مرا بشنود و به فرستندة من ايمان آورد، حيات جاوداني دارد و در داوري نمي آيد، بلكه از موت تا به حيات منتقل گشته است.
۲۵ آمين آمين به شما مي گويم كه ساعتي مي آيد بلكه اكنون است كه مردگان آواز پسر خدا را مي شنوند و هر كه بشنود زنده گردد.
۲۶ زيرا همچنان كه پدر در خود حيات دارد، همچنين پسر را نيز عطا كرده است كه در خود حيات داشته باشد.
۲۷ و بدو قدرت بخشيده است كه داوري هم بكند زيرا كه پسر انسان است.
۲۸ و از اين تعجّب مكنيد زيرا ساعتي مي آيد كه در آن جميع كساني كه در قبور مي باشند، آواز او را خواهند شنيد،
۲۹ و بيرون خواهند آمد؛ هر كه اعمال نيكو كرد، براي قيامت حيات و هر كه اعمال بد كرد، بجهت قيامت داوري.
۳۰ من از خود هيچ نمي توانم كرد بلكه چنانكه شنيده ام داوري مي كنم و داوري من عادل است زيرا كه ارادة خود را طالب نيستم بلكه ارادة پدري كه مرا فرستاده است.

عيسي ادعاي خود را ثابت مي كند

۳۱ اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نيست.
۳۲ ديگري هست كه بر من شهادت مي دهد و مي دانم شهادتي كه او بر من مي دهد راست است.
۳۳ شما نزد يحيي فرستاديد و او به راستي شهادت داد.
۳۴ امّا من شهادت انسان را قبول نمي كنم وليكن اين سخنان را مي گويم تا شما نجات يابيد.
۳۵ او چراغ افروخته و درخشنده اي بود و شما خواستيد كه ساعتي به نور او شادي كنيد.
۳۶ و امّا من شهادت بزرگتر از يحيي دارم زيرا كارهايي كه پدر به من عطا كرده تا كامل كنم، يعني اين كارهايي كه من مي كنم، بر من شهادت مي دهد كه پدرم مرا فرستاده است.
۳۷ و خود پدر كه مرا فرستاد به من شهادت داده است كه هرگز آواز او را نشنيده و صورت او را نديده ايد،
۳۸ و كلام او را در خود ثابت نداريد زيرا كسي را كه پدر فرستاد، شما بدو ايمان نياورديد.
۳۹ كتب را تفتيش كنيد، زيرا شما گمان مي بريد كه در آنها حيات جاوداني داريد؛ و آنها است كه به من شهادت مي دهد.
۴۰ و نمي خواهيد نزد من آييد تا حيات يابيد.
۴۱ جلال را از مردم نمي پذيرم.
۴۲ ولكن شما را مي شناسم كه در نفس خود محبّت خدا را نداريد.
۴۳ من به اسم پدر خود آمده ام و مرا قبول نمي كنيد، ولي هرگاه ديگري به اسم خود آيد، او را قبول خواهيد كرد.
۴۴ شما چگونه مي توانيد ايمان آريد و حال آنكه جلال از يكديگر مي طلبيد و جلالي را كه از خداي واحد است طالب نيستيد؟
۴۵ گمان مبريد كه من نزد پدر بر شما ادّعا خواهم كرد. كسي هست كه مدّعي شما مي باشد و آن موسي است كه بر او اميدوار هستيد.
۴۶ زيرا اگر موسي را تصديق مي كرديد، مرا نيز تصديق مي كرديد چونكه او دربارة من نوشته است.
۴۷ امّا چون نوشته هاي او را تصديق نمي كنيد،پس چگونه سخنهاي مرا قبول خواهيد كرد.(


۱, ۲, ۳, ۴, ۵, ۶, ۷, ۸, ۹, ۱۰, ۱۱, ۱۲, ۱۳, ۱۴, ۱۵, ۱۶, ۱۷, ۱۸, ۱۹, ۲۰, ۲۱

 

 چطور میتوانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟
 آیا سئوالی دارید؟

با دیگران سهیم شوید
AddToAny Email X Facebook WhatsApp